ماه آسمون قلبم متینماه آسمون قلبم متین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

تبسم زیبای زندگی متین

خواب های شیرین متین داداشی

عزیزم این روزها خیلی خواب آلودشدی انقدرمی خوابی که بعضی اوقات ازشدت دل تنگی بیدارت می کنیم   وباشمابازی می کنیم.    خواب های شما زیباترین قسمت زندگی ماروتشکیل می دهد عشقم .   فدای قیافت بشم زمانی که لالاکردی.   لالایی لالایی لالالا   شمالالایی روخیلی دوست داری وبااون صداآروم می گیری.   شمازمانی که لالامی کنی همش توی خواب می خندی عزیزم.                                            &...
28 شهريور 1391

سفری به یادماندنی

شمازمانی که 44روزه بودی به گرماب یکی ازشهرهای استان زنجان سفرکردی شمادراین سفر طهوراخانم   دخترعموی نازت رودیدی که یک ماه ازشما کوچیک تر هست البته یک هفته قبل شما به قصد عروسی   پسرخاله مهدی به شهریارسفرکردی این سفرها باعث شدشمایک کمی مریض بشی وشیمکت کارنکنه                                          برای مشاهده عکس های متین جان درسفر به ادامه مطلب مراجعه کنید. این متین جان هست که درکل راه خواب بودومارو اذیت نکرد.   &n...
23 شهريور 1391

انتخاب نامت

اولین روزی که فهمیدیم شما در شیمک مامان هستید اسمت رو انتخاب کردیم قرار شد اگر دخمل   بودی اسمت محیی باشه واگه پسر باشه اسمت آقا متین باشه اززمانی که فهمیدیم شما پسملی   متین شمارو صداکردیم آخه هم به مریم هم به محمد می آمد وهم از اسما خدای یکتا بود   روز تولد شما برای گرفتن شناسنامه مامانی به بابایی گفت اسمش رو محمدمتین بذار آخه   محمد روخیلی دوست داره برای همین هم نام قشنگت محمد متین شد ولی ماشمارو متین   صدا می زنیم که به داداشی برنخوره عزیزم.   امیدوارم اسم ورسم دار باشی عشقم. ...
7 شهريور 1391

اولین روزهای زندگیت

آمدی ستاره ها چه زیبا در آسمان رقصیدند وبلبلان سرود دلدادگی را خواندند   وگل هاودرختان هلهله کشیدند.   هنگامی که از بیمارستان مرخص شدی و دردومین روز زندگی خندیدی عشقم                خداروهزار مرتبه شکر زردی نداشتی ولی عزیز جون بهت ترنجبین می داد شما   هم انقدر خوشمزه می خوردی که آدم می خواست همون جا بخورتت.   خاله هاجر خیلی خوب و مهربونه وقتی وارد این دنیا شدی اولین کسی که    دیدیش خاله بود     &nb...
5 شهريور 1391
1